عشق مافیایی

نگهبان : چشم قربان


ات ویو

تو سرمای زمستان تو کوچه ها با تیشرت نازوکی که داشتم راه میرفتم خیلی سرد بود بعد چند دقیقه دیدم یه ون سیاه جلوم وایساده که دیدم بله کوک از ماشین در آمد


ات : مگه من شرط نکرده بودم دنبالم نیایی ها براچی امدی ؟

کوک : ات بیا آنقدر لج بازی نکن
ات : تو منو از خونه انداختی بیرون
کوک : باشه اشتباه کردم
ات : برو بالاتر
کوک : غلط کردم
ات : برو بالاتر
کوک : گوه خوردی (🤣🤣🤣)
ات : بزن قدش...چی اگه من باتو امدم
کوک : ات کاری نکن جوری به فاکت بدم که تا دوهفته نتونی راه بری
ات: باش بابا چرا اینطور میکنی


خونه


ات : نمیدونم چرا ولی دام میخواد برم گردنشو بوس کنم دوسش دارم خیلی

ات رفت رو پای کوک نشست و گردن کوک رو بوسید

کوک : بیب چیکار می کنی
ات : دوشت دالم
کوک : منم کوچولو
ات : من کوچولو نیستم
کوک : هستی
ات : نیستم
کوک هستی
ات : عه باشه پس امشب رو مبل بخواب
و دوید سمت در و درو بست

کوک : ات دستم لای در گیر کرده آیی
ات : عه چی شدی خوبی (نگران )
کوک : گرفتمت بیبی امشب شب بدی برات خواهید بود

و...... از اون داستانا و کارهای ناپسند 😂


خب بچه ها امید وارم خوشتون بیاد و نظرات را حتمی حتمی در کامنتا بگید
و پارت آخر بود و دوستون دارم خداحافظ



پایان ✨⚕️
دیدگاه ها (۷)

بچه ها فیک بعدی بین اینا انتخاب کنید

روانی من (درخواستی )

عشق مافیایی

عشق مافیایی

عشق چیز خوبیه پارت ۱۰ویو کوکوقتی دیدم ات نیست به بادریگاردا ...

عشق چیز خوبیه پارت ۵ که یهو یه پسری رو دیدم که قیافش برام اش...

ویو ات اخه چرا انقدر از این کلمه متنفره همینژوری داشتم میدوی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط